Friday, April 20, 2007

روز نوشت

امروز صبح یکی از همسایه ها تلفن زد که در چند خیابان پایین تر نیروی انتظامی با کامیون و تعداد زیادی سرباز در حال جمع کردن دیشهای ماهواره است . سریع پریدم بالای پشت بام و ال ام بی ها را از روی دیش باز کردم که حداقل اگر دیش ما را هم جمع کردند مجبور نباشیم دوباره دو تا ال ان بی بخریم . از طرفی دیگر چند روز پیش در خیابان میرداماد ، به پاساژ پایتخت که در آن قطعات کامپیوتر می فروشند رفته بودم . دنبال یک لنز واید برای دوربینم بودم . فروشنده نمایندگی کانن ناگهان حرف زدن را ول کرد و گفت نگاه کن این دختر ها را گرفتند .

یک بنز نیروی انتظامی کنار یک ماشین که سه تا دختر داخل آن نشسته بودند ایستاده بود و یک فقره فاطی کوماندو از بنز نیروی انتظامی پیاده شد و در سمت شاگرد را باز کرد و اندازه مانتو دختر ها را در داخل ماشین نگاه کرد و گیر سه پیچی به آن بدبختها داد . آنها هم تند و سریع تلفن زدند به خانواده شان . فکر نمی کنم با آن گیری که به آنها داده بودند راحت دست از سرشان بر می داشتند اما باید جایی می رفتم و فرصت پیگیری ماجرا را نداشتم .

امشب با یکی از دوستانم برای خوردن شام بیرون رفته بودم . گفت که اعلامیه ناجا ( نیروی انتظامی ج ا ) را خوانده ایی ، گفتم نه اما شنیده ام که اعلام کرده اند بسیج حق مقابله با بد حجابی را دارد . گفت این که چیزی نیست اعلام کرده اند با مردان بد حجاب هم علاوه بر زنان مقابله می شود . با تعجب گفتم مرد بد حجاب چه صیغه ای است ؟ گفت مدل موی نا متعارف و ناهنجار ، لباس تن نما ، لباس چسبان ، گردنبند مساله دار ، خالکوبی روی پوست و … همه اینها مصادیقی از بدحجابی مردها اعلام شده . گفتم که به نظرت حجاب من الان درسته ، نگاهی کرد و گفت :با ما دبگه کاری ندارند . تا اونجایی که تونستند اون زمان دهن ما را گائـــیـــدنــد . انگار یادت رفته خود ما که بچه بودیم را به چه بهانه هایی داخل مینی بوس می کردند و بازداشتگاه می بردند .

گفتم : البته من که همیشه اگر حواسم بود فرار می کردم اما بعضی وقتها با اطمینان به اینکه مشکلی ندارم در خیابان راه می رفتم که یک دفعه یک صدایی من را به خودم می آورد که می گفت : برو توی مینی بوس . آن هم به خاطر موی بلند یا لباس نوشته دار یا گردند بند طلا یا لباس آستین کوتاه یا شلوار جین پاره . اما آن زمان گذشت و نسل جدید ایران اصلن این مسائل را به یاد نمی آورند و ندیده اند . اصولا برایشان ملموس نیست که ما می گوییم آن زمان در دبیرستان و راهنمایی اجازه پوشیدن شلوار جین نداشتیم و برای همین یک شلوار پارچه ای گشاد روی شلوار جین می پوشیدیم که بعد از مدرسه وقتی به خیابان می رویم بتوانیم شلوار رویی را در بیاوریم و با شلوار جین در خیابانهای اطراف مدرسه دختر بازی کنیم . خلاصه اینکه با این نسل جدیدی که من می بینم نمی توانند از این بازیها در بیاورند . حالا باید دید که از اول اردیبهشت مزدورها کارشان را چطور انجام می دهند و جوانان چگونه از این حداقل آزادی شان دفاع خواهند کرد .
در سریال ترش و شیرین که در روزهای عید از تلویزیون نمایش می دادند پیرمردی بازی می کرد که وقتی به دستشویی می رفت و بیرون می آمد دست خیسش را به روی سینه اش می مالید و با لباسش دستش را خشک می کرد و می گفت : ما که کارمون تموم شد کسی اگه می خواد می تونه بره توالت . به طرز عجیبی با دیدن این کاراکتر یاد احمدی نژاد در پایان این دوره ریاست جمهوری می افتادم .

No comments: